کانون دخترانه تسنیم




هیچ وقت درک نمی کردم وقتی در روضه ‏ها از کربلا رفته‏ ها می‏گفتند. از سخت تر بودن کربلایی شدن نسبت به تجربه نکردن آن.

البته آن وقت‏ها فکر می‏کردم می‏فهمم، اما امسال.

می‏خواهم به آنهایی که کربلا نرفته ‏اند بگویم، به عقل ناقص من، وقتی در دل غوغا شود، وقتی دیگر توان ماندن در شهرت را نداشته باشی و دیدن تصاویر پیاده ‏روی اذیتت کند، آن وقت هست که راهی شده ‏ای


هر سال می‏گفتم ای کاش اربعین قسمتم شود، اما بی رودربایستی، هم و غمم نبود.

نمی‏دانم امسال دعای چه عزیزی شامل حالم شد، حال ماندن نداشتم،

دیگر نمیشد کربلا نرفت

اما شرایط از نرفتن می‏گفت، هیچ چیز آماده نبود، مخالفت‏ها، نداشتن همراه و ویزا و .

با خودم می‏گفتم این شرایط چه می‏گویند؟؟؟ پس تکلیف غوغایی که در دلم شده بود، چه میشد؟

رفتم.

روده درازی نکنم.

نمی‏توانم از کربلا برایتان بنویسم، کلمات کم می‏ آورند. از این جا به بعد متن را چند بار پاک کردم و دوباره نوشتم، فقط می‏گویم اگر خیلی وقت هست از زندگی لذت نبردی یا کم لذت بردی، اربعین سال بعد را از دست نده. 


میگویند کعبه هم تعطیل شد و خدا معجزه‌ای نکرد
آری در طول تاریخ اتفاقات ناگواری برای کعبه افتاد، ولی خدا کاری نکرد
بنی‌امیه با منجنیق کعبه را به آتش کشاند، ولی خدا کاری نکرد
بارها سیل آمد و خانه کعبه ویران شد، ولی بازهم خدا کاری نکرد
حجاج‌‌یوسف خانه خدارا ویران کرد، ولی معجزه‌ای نشد
اصلا اینطور بگویم، خدا بنا ندارد معجزه‌اش را برای هراتفاقی خرج کند و دائم معجزه کند. اصلا دائم معجزه کردن که دیگر اسمش معجزه نیست.

یکبار در طول تاریخ اتفاق افتاد که خدا خانه‌اش را برای زنی باردار، بنام فاطمه بنت‌اسد شکافت تا او میهمان خصوصی‌اش شود و فرزند مبارکش علی را در دل خانه خودش به دنیا بیاورد. آری معجزه‌ی خدا گهگاه در طول هزاران سال اتفاق می‌افتد
خدا معجزه‌اش را خرج هر کسی نمی‌کند، باید علی باشد تا معجزه‌ی خداراببینی.
#مولودکعبه

✍ #حسین_دارابی

عضوشوید
http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0


من اگر نویسنده پایتخت ۶ بودم!

 

بابا پنجعلی را به جای گوشت قربانی کردن با آن شرایطی که در فیلم دیدیم (حتی کیسه صفرا و روده هایش هم اهدا شده بود!) بازنویسی شخصیت کرده و با توجه به ظرفیت بالای طنازی در علیرضا خمسه، برایش زنی از دیار علی آباد میستاندم.

 

به میمنت این وصلت محیرالعقول، زبانش را هم کمی بیشتر از یک ناهار نخِردم ساده باز می کردم و جان تازه ای در کالبد این کاراکتر می دمیدم.

 

این تغییرات تا حدی می توانست عجیب و تازه باشد که منجر به تعجب بیننده و حتی شخصیت های دیگر داستان شود. از طرفی با این اتفاق بامزه، به افراد مسن و پا به سن گذاشته ی این خاک نیز القا می نمودم که زندگی شما هنوز تمام نشده است!

 

نقی را در مقام پدر و ستون خانواده معمولی (همان مقامی که پایتخت ۵ به او داده بود) در عوض کیف کشی برای یک نماینده مجلس، مربی تیم ملی پیشکسوتان کُشتی شرکت می دادم. البته قهرمان شان نمی کردم. داستان حضور تیم ملی پیشکسوتان کشتی ما در نیمه نهایی و با برخورد به رژیم غاصبی به پایان می رسید.

 

در خلال کش و قوس‌های بازی کردن و نکردن با آن رژیم و سوالات فراوان ایجاد شده در ذهن مربی (نقی معمولی) وکشتی گیران، با خلق صحنه های شاد و مفرح، روایتگر دلایل منطقی و انسانی کشورم برای عدم حضور بر روی تشک در مواجهه با چنین رقیبی می شدم. (بالاخره یا باید بتوان با دلایل موجه مردم را قانع کرد و یا باید به این عدم رقابت با حریف پایان بخشید!)

 

هما را، هما را، هما را تافت میزدم تا دقیقا همان بماند که مرحوم الوند نگاشته بود!

به جای تغییر ماهیت از یک مادر و همسر باهوش و مهربان و صادق به یک زن حسود و دروغگو و فریبکار، دقیقاً با همان فرمان مرحوم خشایار الوند به مقصد می رساندم.

 

ارسطو را به جای نشاندن در جایگاه یک قاچاقچی فرار کرده از چنگال قانون خسارت دیده ای از میان بیچاره شده های پلاسکو به تصویر می کشیدم تا از زبان آن کسبه بدشانس و درد کشیده به نمایش وعده های توخالی برخی مسئولین بپردازم.

 

بهبود خدا بیامرز را از قبر بیرون نمی کشیدم و در همان جایگاه والای خدا بیامرزی اش می نشاندم!

 

 

رحمت را به فهیمه و فهیمه را به رحمت میرساندم. آخ که با این دو کاراکتر چه قبح های بیخودی که نمی توانست بشکند!

 چه غباره بیخود نشسته ای که از ازدواج یک مرد مجرد با یک زن بچه دار زدوده نمیشد! چه راه هایی که برای ازدواج مجدد بیوه ن جوان این کشور باز نمی شد!

 

 

اما برای نقش بهتاش، 

برای داستان این شخصیت از نویسندگان همین پایتخت ۶ درخواست کمک می‌کردم و حتماً از قلم شان در این یک بخش استفاده می کردم!

چون روایت بهتاش، تنها داستان درستی بود که به از هِچ بود!

 

برای سارا و نیکا هم دیالوگ خاصی نمی نوشتم، فقط هر دو را به خلوتی بُرده و برادرانه متذکر می شدم که این کارهایی که شما در این سن انجام می دهید، در هیچ جای دنیا قفلش باز نیست!

مهرداد کریم‌زاده 

 

#حسین_دارابی 

https://eitaa.com/joinchat/971833344C27493babe0

 


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها